http://academy-of-pr.blogsky.com/
درآمدی بر زندگی و تحلیل نظریه های بوردیو
استاد ارجمند:
جناب آقای غفاری
گردآورنده:
محمد شیرزادی
بهار90
پیر بوردیو (1 اگوست1930 ـ 23 ژانویه 2002) جامعهشناس معروف فرانسوی بود که روشهای کارش را از رشتههای مختلفی وام گرفت: از نظریه های فلسفی و ادبی گرفته تا نظریه های جامعهشناسی و انسانشناسی .او بیش از هر چیز به خاطر کتاب معروفش تشخص، نقد اجتماعی داوری، معروف شده است که در آن سعی دارد تا قضاوتهای زیباییشناسانه را به موقعیتهای اجتماعی مرتبط سازد. قابل توجهترین بخش از نظریهی بوردیو مربوط به روش است که نظریه و دادههای تجربی را با هم ترکیب میکند و تلاش دارد تا بعضی از مهمترین مناقشهها را در نظریه و تحقیق حل کند و همچنین تلاش میکند تا مشکلات مربوط به فهم سوژۀ درون ساختارهای عینی را برطرف نماید ( وی در این در این فرایند، سعی میکند که عاملیت و ساختار را با هم تلفیق کند).
بوردیو همچنین مبدع اصطلاحات و چارچوبهای روششناختی مثل سرمایهی فرهنگی، نمادین و اجتماعی و مفاهیم طبیعت ثانویه، عرصه و خشونت نمادین است. بوردیو در کارهایش بر نقش عمل و تضمین در پویاییهای اجتماعی تاکید میکند. او در پای نهادن نظریهاش از آراء لودیوک وینگنشتاین، موریس مرلوپونتی، ادموند هوسرل، گئورک کانگهایم، کارل مارکس، گاستون باشلارد، ماکس وبر، امیل دورکیم، و نوبرت الیاس استفاده نموده است. پاسکال، هنگامی که بوردیو کتاب او را با عنوان ”مراقبههای پاسکالی“ مطالعه نمود، روی بوردیو تاثیر بسزایی گذاشت.
بوردیو در دنگین(Denguin) جنوب شرقی پیرنه) در 1930 به دنیا آمد، پدربزرگش یک کشاورز و پدرش کارمند ادارهی پست بود. او در سال 1962 با ماری ـ کلر بیزار ازدواج کرد و از او صاحب سه پسر شد، بوردیو در دانشسرای عالی شهر پاریس به خواندن فلسفه پرداخت. بعد از فارغالتحصیل شدن به مدت یکسال به شغل معلمی روی آورد. در طول جنگ الجزایر برای استقلال در سالهای 1958-1962 و هنگامی که او در ارتش فرانسه خدمت میکرد تحقیقی قومنگارانه انجام داد که به او اعتباری در جامعهشناسی بخشید.
نشان دادن اینکه ظرافتهای زبانی مثل لهجه، صرف و نحو، هجی کردن و سبک نگارش ـ که همه از عناصر سرمایهی فرهنگی هستند ـ عامل مهمی در تحرک اجتماعی (مثل گرفتن دستمزد بالا، بدست شغل مناسب) هستند. پیر بوردیو در کارهایش تاکید میکند بر این مسئله تاکید می کند که چگونه طبقات اجتماعی، مخصوصاً طبقات حاکم و روشنفکر، امتیازات اجتماعیشان را در طی نسلهای متمادی حفظ میکنند، علی رغم این افسانه که در جامعهی پساصنعتی معاصر، برابری فرصتها و تحرک بالای اجتماعی از طریق آموزش امکانپذیر است.
بوردیو نویسندهی بسیار پرکاری بود، که صدها مقاله و بیش از سی جلد کتاب به رشته تحریر درآورد و تقریباً همه آنها، به انگلیسی ترجمه شده است. سبک او در ترجمهی انگلیسی فشرده است اما در فرانسه و کشورهای همسایهاش،به استثنایی انگلیس، سبک او برازنده و نافذ به شمار میآید.
بوردیو وامدار بسیاری از جامعهشناسان کلاسیک است و به نوعی آنها را با هم ترکیب نموده است. او از ماکس وبر اهمیت نظامهای سلطه و نمادین در زندگی اجتماعی و همچنین مفهوم نظم اجتماعی که در نهایت توسط او به نظریهی عرصه ترجمه شده است، را وام گرفته است. از مارکس مفهوم سرمایه را اخذ نموده و آن را به همهی صور فعالیت های اجتماعی و نه تنها اقتصاد تعمیم داده است. و در نهایت از دورکیم جبریت خاص او را و از مارسل موس و کلودلوی اشتراوس، سبک ساختارگرایانه را به ارث برده است تا بر نقش ساختارهای اجتماعی در بازتولید خود تاکید کند.
نظریهی بوردیو دربارهی قدرت و کنش
در مرکز کار جامعهشناسی بوردیو منطقی از کنش وجود دارد که بر اهمیت عمل و کنش در جهان اجتماعی تاکید دارد. برخلاف سنت عقلانیت، بوردیو تاکید میکند که مکانیسمهای سلطه و بازتولید اجتماعی عمدتاً متمرکز شده است بر آگاهی عملی و کنشهای کارآمد در جهان اجتماعی، بوردیو به شدت با نظریه کنش عقلانی (یا نظریههای انتخاب عقلانی) که به گونهی اشتباه در مورد اینکه چگونه عاملان اجتماعی عمل میکنند، بنیان نهاده شده است، مخالفت میکند.
به نظر بوردیو، عاملان اجتماعی به طور مداوم براساس ملاکهای اقتصادی و عقلانی آشکار تصمیمگیری نمیکنند. بلکه، عاملان اجتماعی با توجه به منطق کنشی آشکار ـ نوعی حس کنشی ـ و حالات بدنی عمل میکنند. عاملان اجتماعی براساس ”احساسشان در بازی“ عمل میکنند (احساس یادآوریکنندهی مفهوم طبیعت ثانوی و ”بازی“ به یادآورنده ی مفهوم عرصه است).کار جامعهشناختی بوردیو بیش از هرچیز به تحلیل مکانیسمهای بازتولید سلسله مراتب اجتماعی مربوط است.
عرصه و طبیعت ثانویه
بوردیو در این عقیدهی وبر سهیم است که جامعه را نمیتوان صرفاً براساس طبقات اقتصادی و ایدئولوژی تحلیل نمود. قسمت عمدهی کار او به نقش مستقل عوامل فرهنگی و آموزشی مربوط میشود. بوردیو، در عوض تحلیل جوامع براساس طبقات، از مفهوم عرصه استفاده میکند: یک محیط اجتماعی که در آن افراد مانور میدهند و مشغول به دنبال کردن منابع مطلوبی هستند.
عرصه مجموعهی از موقعیتهای اجتماعی است (مثل حرفهی همچون حقوق) که از درون براساس روابط قدرت ساختار یافته است (مثل تفاوت قدرت قاضی و وکیل). به طور واضحتر باید گفت که عرصه یک میدان اجتماعی برای کشمکش بر سر تخصیص انواع مشخصی از سرمایه است ـ سرمایه از هر نوع که باشد برای عاملان اجتماعی بااهمیت شمرده میشود (مثال آشکار سرمایهی پولی است) عرصهها که هم بصورت عمودی و هم بصورت افقی سازمان یافتهاند. به این معنا که شباهت زیادی به طبقات ندارند، و اغلب خودسالارند و انواع متفاوتی از بازی اجتماعی را دارا هستند.
عرصهی قدرت مخصوص همان عرصه است و کشمکشهای درون آن ”میزان مبادلهی“ شکلهای مختلف سرمایهی نمادین فرهنگی یا جسمانی را درون آن عرصه کنترل میکند. عرصه بوسیلهی تمایزهای عقلانی موقعیت کنشگران اجتماعی ساخته میشود و مرزهای هر عرصه در جاهای که تاثیرات عرصه به پایان میرسد، علامتگذاری میشود. عرصهها ممکن است به هم پیوسته و یا خودسالار باشند (مثلاً: جدایی قدرت بین قاضی و قانونگذار را در نظر بگیرید) و جوامع بسیار پیچیده، جوامع ”بسیار تمایزیافتهی“ (more differentiated) هستند که عرصههای بسیاری دارند. عرصه براساس اصول بنیادی ”دیدن و تقسیم کردن“ (برای مثال تقسیمبندی میان ذهن و بدن یا زن و مرد) یا ”قوانین“ دستهبندی تجربه که بر کنشها و تجارب درون یک میدان فرمان میراند ساخته میشوند.
هنجارهای تشکیلدهنده یک عرصه اغلب غیرقابل تقلیل به هنجارهای تشکیل دهنده ی سایر عرصهها است. همانطور که قبلاً ذکر شده است اختلاف بین هنجارهای عرصه زیباییشناسی سرمایهی فرهنگی را ارزشمند میسازد و موجب ترغیب سرمایهی اقتصادی میشود و هنجارهای عرصه اقتصادی سرمایه ی اقتصادی را ارزشمند میسازد. عاملها در یک عرصهی مخصوص نه به شیوهی آشکار، بلکه به صورت قبول شرایط عملی، که در ”حین انجام بازی“ آشکار میشود، شرکت میکنند. پذیرفتن شرایط عرصه و کسب منافع و سرمایههای تعیینشده در عرصه، توهم نامیده میشود.
طبیعت ثانویه
بوردیو مفهوم طبیعت ثانویه را از مارسل موس وام گرفته است ـ اگرچه این مفهوم در آثار ارسطو، نوربرت الیاس، ماکس وبر و وادموند هوسرل نیز دیده میشود ـ و از آن به شیوه ی کم و بیش سیستماتیک، در تلاش برای حل مسئلهی ریشهدار در علوم انسانی استفاده میکند: عینیتگرایی و ذهنیتگرایی. طبیعت ثانویه را میتوان به عنوان مجموعهی از خصلتها تعریف نمود (طرحوارههای پایدار اکتسابی ادراک، تفکر و کنش) عاملان فردی این طبیعت ثانوی را در پاسخ به شرایط عینی که با آن روبرو میشوند، بوجود میاورند.
از این راه تئوریهای بوردیو ساختارهای اجتماعی عینی را با به ساختارهای ذهنی یا همان تجربهی ذهنی عاملان القاء میکند. زیرا عرصه اجتماعی عینی نیازمندیهای مشارکتکنندگانش را برای عضویت، مثل صحبت کردن، در درون عرصه تعیین میکند. بدین وسیله ساختار اجتماعی عینی به مجموعهی مشخصی از خصلتهای جسمانی و شناختی آمیخته میشود و ساختارهای ذهنی کنش عاملان با ساختارهای عین و ضروریات موجود میدان اجتماعی متناسب میشود و یک رابطهی دوکسایی ظهور میکند.
دوکسا (Doxa) اعتقاداتی بدونه فکر، عمیق و بنیادی هستند که در کل جهان بدیهی انگاشته میشوند و کنشهای عاملان و عمل فکر کردن در درون یک عرصه خاص را شکل میدهد. دوکساتمایل دارد از تنظیمات اجتماعی عرصه حمایت کند، بنابراین سلطه را مورد حمایت قرار میدهد و موقعیت سلطه را بدیهی و قابل قبول تصور مینماید. از این رو، مجموعهای از فهم و درک که طبیعت ثانوی را شکل میدهد تمایل دارد که ساختارهای بسیاری از عرصه را بازتولید کند. بنابراین بوردیو طبیعت ثانویه را به مثابه کلید بازتولید اجتماعی به حساب میآورد زیرا طبیعت ثانویه در تولید و تنظیم کنشهای که زندگی اجتماعی را شکل میدهد، نقش مرکزی دارد.
سرمایهی فرهنگی: یک مفهوم جامعهشناختی است که از زمانی که برای اولین بار بوسیلهی پیر بوردیو بیان شد محبوبیت فراوانی کسب نموده است.بوردیو و ژان-کلود پاسرون برای اولین بار از این مفهوم در کتاب بازتولید فرهنگی و بازتولید اجتماعی استفاده کردند (1973).
در این اثر او تلاش دارد تا تفاوتهای موجود در نتایج تحصیلی نظام آموزشی فرانسه را در طول دههی 1960 توضیح دهد. این مفهوم از آن زمان به بعد، به همراه سایر سرمایهها در مقاله اشکال سرمایه (1986) بسط و تشریح بیشتری یافته است؛ همچنین در کتاب طبقهی اشراف (1996) برای مثال بصورت آموزش عالی به کار رفته است.
از نظر بوردیو، سرمایه همچون یک رابطهی اجتماعی در درون نظام مبادله عمل میکند و این اصطلاح همهی کالاهای مادی و نمادین که در حال حاضر کمیابند و ارزش این را دارند که به یک شکل اجتماعی خاص دنبال شوند را دربرمیگیرد (به نقل از هارکر، 1990، ص 13) وسرمایهی فرهنگی همچون رابطهی اجتماعی درون یک نظام مبادله عمل میکند که دربرگیرنده آگاهی فرهنگی انباشته شده است که قدرت و منزلت به بار میآورد.
در مقاله ”اشکال سرمایه“ (1986) بوردیو، میان سه نوع سرمایه تفاوت می نهد:
-2 سرمایهی اجتماعی: منابع مبتنی بر روابط، عضویت و شبکه از تاثیرات و حمایتهای گروهی. بوردیو سرمایهی اجتماعی را چنین تعریف میکند: ”مجموعهی از منابع بالقوه یا بالفعل که به در اختیار داشتن یک شبکهی پایدار کم و بیش نهادی شده در روابط دو طرفهی آگاهانه و هشیارانه مرتبط است.
-3سرمایهی فرهنگی: صورتهای آگاهی؛ مهارت؛ آموزش؛ و بطور کلی هر امتیازی که به شخص منزلت بالایی در جامعه میدهدو دربرگیرنده ی انتظارات بالا میباشد. والدین برای بچهها سرمایهی فرهنگی ،ایستار و آگاهیهای فراهم میکنند که نظام آموزشی را به یک مکان آشنایی راحت که در آن میتوانند به آسانی جایگزین شوند، تبدیل میکند.
انواع سرمایهی فرهنگی
سرمایهی فرهنگی نیز خود به سه قسمت تقسیم میشود:
حالت درونی شده، عینیت یافته و نهادینه شده (بوردیو ، 1986: 47) بوردیو میان این سه نوع سرمایهی فرهنگی تمایز مینهد:
حالت درونی شده: این حالت در جایی است که سرمایهی فرهنگی در افراد درونی شده است و ممکن است هم بصورت ارثی و هم بصورت اکتسابی حاصل شود. به ارث بردن به شیوة ی ژنتیکی نیست بلکه بیشتر به شکل زمانی، فرهنگی است و سنتها اغلب اجزاء حالت درونی شده را به دیگری معمولا به وسیله خانواده از طریق جامعهپذیر شدن اعطاء میکنند. آنها بطور بلاواسطهی مثل یک هدیه قابل انتقال نیستند، بلکه به شدت به طبیعت ثانویه مربوط است ـ یعنی ویژگی اشخاص و شیوه ی تفکرشان.
· حالت نهادینه شده: این حالت به تشخیص نهادینهی سرمایهی فرهنگی که در اختیار افراد است و اغلب به شکل صلاحیتها و مدارک دانشگاهی درک میشود، اشاره دارد. این حالت اساساً در ارتباط با بازار کار قرار دارد. این حالت به آسانی تبدیل سرمایهی فرهنگی به سرمایهی اقتصادی را با تضمین مقادیر پولی شخصی برای سطح نهادی مشخصی از دستاورد، میسر میسازد.
سرمایهی اجتماعی مفهومی مرکزی در تجارت، اقتصاد، رفتار سازمانی، علوم سیاسی و جامعهشناسی است و به مثابه مزایای تعریف شده که بوسیلهی موقعیت شخص در ساختار روابط تعیین میشود. این مفهوم توضیح میدهد که چگونه بعضی اشخاص در یک موقعیت مشخص از طریق ارتباطاتشان با سایر اشخاص موفقیتهای زیادی بدست میآورند .در واقع مجموعهی متنوع از تعریفهای وابسته به هم از این اصطلاح وجود دارد که به عنوان ”چیزی همچون دوای همه دردها“ (پورتز، 1998) برای همهی مسائل مرتبط با جوامع و اجتماعات امروزی توصیف شده است.
در حالیکه جنبههای متفاوت این مفهوم به همهی رشتههای علوم اجتماعی مربوط است، بعضیها رد(ریشه ی) استفادهی امروزی از این اصطلاح را به یان جاکوبز در سال 1960 برمیگردانند. با این وجود، او هرگز بطور آشکاری اصطلاح سرمایهی اجتماعی را تعریف نکرد بلکه آن را در مقالهی با ارجاع به شبکه ارزشها، به کار برد. اولین توضیح منسجم این اصطلاح در سال 1972 توسط پیربوردیو صورت گرفت و جیمز کلن تعریف گلین لوریس (Gelennlourys) را در توسعه و مردمی کردن این مفهوم به کار برد.
در اواخر 1990 هنگامی که بانک جهانی یک برنامهی تحقیقی را به آن اختصاص داد و رابرت پوتنام در کتابش بولینگ یک نفره (Bowling Alone) به آن پرداخت، این مفهوم بسیار معروف شد. در جامعهشناسی، سرمایهی نمادین به آن مقدار از احترام و منزلت که در اختیار یک شخص است( با توجه به ساختارهای که درون آن عمل میکند) گفته میشود. این مفهوم توسط بوردیو ابداع شد و آن را در کتابش تشخص (Distinction) توضیح داد.
سرمایهی نمادین بیانکننده هرگونه تفاوت بین اشخاص است. مثلاً دو نفر سرمایهی اقتصادی دارند اما تفاوت در مقداری که از این نوع سرمایه دارند، باعث میشود که سرمایهی نمادینشان با هم متفاوت باشد. سرمایهی نمادین ممکن است به عنوان شاخه یا زیرمجموعهی سرمایه فرهنگی به حساب آید، و مقدار تمایز از طریق قرینهی زیباییشناسی عالی بدست میآید. سرمایهی نمادین ممکن است در محیط شناخته شده یا شهری یک شهرک به عنوان بخشی از ارزشهای مبادلهی که میتواند به آن محتوی نمادین نسبت داده شود، جای داده شده باشد.
آشتی دادن (عرصه) عینی و (طبیعت ثانویه) ذهنی
همانطور که در بالا اشاره شد، بوردیو مفاهیم نظری و روششناختی طبیعت ثانویه و عرصه را به منظور انجام یک گسست معرفتشناختی در مسئله قدیمی عینی/ ذهنی که در علوم انسانی وجود دارد به کار میبرد. او در واقع می خواهد پدیدارشناسی و ساختارگرایی را با هم یکی سازد. عرصه و طبیعت ثانویه برای انجام چنین کاری مطرح شدهاند زیرا آنها میتوانند تنها در ارتباط با هم وجود داشته باشند. در حالیکه یک عرصه بوسیله عاملان اجتماعی مختلفی که در آن مشارکت دارند (طبیعت ثانویهشان) ساخته میشود. طبیعت ثانویه، در واقع نشاندهندهی جابهجای ساختارهای عینی یک عرصه به ساختارهای ذهنی کنش و تفکر عامل است.
روابط بین طبیعت ثانویه و عرصه یک رابطهی دو سویه است. عرصه تنها تا آن زمانی وجود دارد که عاملان اجتماعی دارایی خصلتها و یکسری طرحهای ادراکی هستند که برای تداوم آن عرصه و معنادار نمودن آن لازم و ضروری است. در مقابل، عاملان از طریق مشارکت در عرصه طبیعت ثانویهشان را به منظور کسب دانش مناسبی که به آنها اجازه می دهد تا عرصه را تداوم بخشند، به کار میگیرند. طبیعتهای ثانویه ساختارهای عرصه را تصویب میکنند و عرصهها بین طیبعت ثانویه و کنش وساطت میکنند.
از این رو، بوردیو تلاش می کند تا با استفاده از مفاهیم عرصه و طبیعت ثانویه تقسیمات بین ذهنیت و عینیت را از بین ببرد. در اینکه آیا او موفق به این کار شده است یا نه، بحث وجود دارد). بوردیو تاکید میکند که هر تحقیقی از دو مرحله تشکیل شده است مرحلهی اول مرحلهی عینی تحقیق است ـ که در آن رابطهی فضای اجتماعی و ساختارهای عرصه بررسی میشود. مرحلهی دوم. مرحله تحلیل ذهنی عاملان اجتماعی است که در آن خصلتهای عمل و مقولههای درک و فهم عاملان، که از سکونت عاملان در میدان ناشی میشود، مورد تحلیل قرار میگیرد. تحقیق واقعی، به نظر بوردیو، بدونه انجام این دو مرحله نمی تواند انجام گیرد.
سرمایههای نمادین و خشونت نمادین
بوردیو سرمایهی نمادین (مثل پرستیژ، احترام. حق مورد توجه واقع شدن) را به عنوان یک منبع مهم قدرت در نظر میگیرد. سرمایهی نمادین هر نوع سرمایهای است که از طریق طرحهای طبقهبندیِ از نظر اجتماعی القاء شده دریافت میگردد. هنگامی که کسی که دارندهی سرمایهی نمادین است برعلیه عاملی که سرمایهی کمتری دارد آن را بکار میبرد و درنتیجهی آن به دنبال تغییر کنشهایشان هستند، خشونت نمادین را تجربه میکنند. این موضوع را هنگامی مشاهده میکنیم که دختری دوست پسرش را به خانه میآورد و والدینش او را مناسب نمیدانند.
در این وضعیت دختر با ایما و اشارههای که حامل این پیغامند که اجازه ندارد، این رابطه راادامه دهد روبرو میشود. اما این دختر هرگز اجبار آشکاری برای قطع این رابطه مشاهده نمیکند. افراد قدرت نمادین و نظامهای معانی (systems of meaning) (فرهنگ) را برای مشروعیت بخشی تجربه میکنند. بنابراین دختر همواره احساس میکند که میبایست از تقاضای گفته نشدهی والدینش، بدونه توجه به شایستگیهای واقعی خواستگارش، پیروی کند. او وادار میشود که واقعیت را بصورت نادرست و تحریف شده دریافت نماید. علاوه بر این، با دریافت خشونت نمادین والدینش بصورت مشروع، او در پیروی شخصیاش شریک است ـ احساس وظیفه در او به طور موثری از توبیخات آشکاری که نسبت به او انجام میشود، بیشتر است.
از نظر بوردیو آموزش مثال اعلاء این فرایند است. به نظر وی، موفقیت آموزشی دربردارنده گسترهی محلی از رفتار فرهنگی است که ظاهراً ویژگیهای غیردانشگاهی همچون لهجه و نحوهی راه رفتن را نیز در برمیگیرد. بچههای خانوادههای مرفه این رفتار را به راحتی از معلمانشان یاد می گیرند اما بچههای خانوادههای محروم ناتوان از یادگرفتن آنند. بناراین بچههای خانوادههای مرفه با انتظارات معلمان بیشتر جور درمیآیند از نظر ملعمان مطیع (docite) لقب میگیرند.
اما بچههای خانوادههای محروم سازگاری با رفتار معلمان را مشکل مییابند و با چالش روبرو میشوند. با این وجود هردو گروه با آنچه که به آنها تحمیل شده است پرورش مییابند. بوردیو، این مسئله، یا توانایی طبیعی را ـ تمایز ـ در مورد تولید فراوان نیروی کار اجتماعی، تا اندازهای زیادی با تاکید بر نقش والدین، به کار میگیرد. والدین بچههایشان را با نوعی خصلتهای رفتاری و خصلت های فکری پرورش میدهند که تضمین میکند که آنها درون نظام آموزشی موفق باشند و بتوانند موقعیت طبقاتی والدینشان را در نظام اجتماعی گستردهتر بازتولید نمایند.
سرمایههای فرهنگی (مثل مهارتها، مدارک وشایستگیها) نیز میتواند یکی از عوامل کج فهمی و خشونت نمادین باشد. از این رو بچههای طبقهی کارگر ممکن است فکر کنند موفقیتهای آموزشی همالانشان در طبقهی متوسط مشروعیت دارد و نابرابری مبتنی بر طبقه را به اشتباه ناشی از کار سخت و یا حتی توانایی ”ذاتی“ بچههای طبقه متوسط بدانند. یک مرحلهی اساسی ازاین فرایند تبدیل میراث اقتصادی یا نمادین افراد (مثل لهجه یا پول)به سرمایهی فرهنگی (مثل مدارک دانشگاهی) است ـ فرایندی که منطق عرصههای فرهنگی در مقابل آن میایستد اما نمیتواند جلوی آن را بگیرد.
بازتابندگی
بوردیو بر اهمیت جامعهشناسی بازتابنده تاکید دارد که در آن جامعهشناسان باید همواره در تحقیقشان تاثیرات موقعیت شخصی، مجموعهی ساختارهای درونی شده و اینکه چگونه این ساختارها به احتمال زیاد عینیت مسئله را تحریف و موجب پیشداوری میشوند، را مدنظر داشته باشند. به نظر بوردیو جامعهشناس باید به روش جامعهشناسی جامعهشناسی عمل کند و در عینیت مشاهده ویژگیهای ذهنی خودش را دخالت ندهد. جامعهشناس میبایست از موقعیتهای اجتماعیاش در درون میدان آگاهی داشته باشد و شرایطی را که ساختارها، گفتمانها، نظریهها و مشاهدات را امکانپذیر میسازد، تشخیص دهد. از این رو، وی باید از منافع و علایقش در رشتهی دانشگاهی یا جامعهشناختی آگاهی داشته باشد و شرایط آشکار و ساختارهای تفهمی را که تلویحاً بر کنشهایش در درون عرصه تاثیر میگذارند،را به حساب آورد. با این وجود مفهوم بازتابندگی بوردیو منحصر به فرد و خود خواهانه نیست، بلکه سهمی از همهی عرصهی جامعهشناختی را دربرمیگیرد.
جامعه شناسی بازتابندگی یک تلاش همه جانبه است که همهی این رشته و مشارکتکنندگانش را در نظر میگیرد و هدفش افشاء نمودن ساختارهای نیاندیشیده ی از نظر اجتماعی مشروطی است که زیربنای سازوکار نظریهها و ادراکات مربوط به جهان اجتماعی را تشکیل میدهد.جامعهشناسی پیر بوردیو را بطور کلی میتوان همچون تحقیقی دربارهی شرایط پیشابازتابندهی دانست که اعتقادات و کنشهای خاصی را تولید میکند که در نظامهای سرمایهی تولید شده است.
علم و بیطرفی ارزشی
بوردیو اعتقاد دارد که عینیت استعلایی تنها در شرایط تاریخی خاصی که برای ظهور آن ضروری است، وجود دارد. عرصهی علمی آرمانی بوردیو، عرصهی است که بطور مدام بر مشارکتکنندگانش علاقه و توجه به عینیت را یادآوری میکند. او استدلال میکند که ظهور عینیت استعلایی نیاز به شرایط تاریخی و اجتماعی خاصی دارد. عرصهی علمی دقیقاً آن عرصهی است که در آن عینیت میتواند برآورده شود.
ساختار عرصهی علمی آنچنان است که بطور فزایندهی خودگردان میشود و ورودی آن بطور فزایندهی سخت میشود. علاوه بر این، عرصهی علمی نوعی موشکافی دقیق درون ذهنی در مورد نظریه و داده نیز انجام میدهد. این مسئله تحت تاثیر قراردادن آنهایی که در درون عرصه هستند را مشکل میسازد، مثلاً تحت تاثیر سیاست قرارگرفتن.
ارتباط پیربوردیو با فراساختارگرایی
عدهی بوردیو را به عنوان یک فراساختارگرا در نظر میگیرند. با این وجود، شاید این در مورد بوردیو که چندین ویژگی فراساختارگراها را ندارد، درست نباشد. از جمله اینکه، او حقیقت و واقعیت را به احتمال فرهنگی محول نمیکند. به بیان دقیقتر، به نظر او، حقیقت تحت شرایط تاریخی خاصی (مثل شرایطی که میدان علمی را شکل می دهد) تولید میشود. واقعیتها نیز به گونهی تاریخی بوجود میایند اما نمیتوان آنها را به شرایط آفرینش تاریخیشان تقلیل داد. علاوه بر این برخلاف ساختارگرایی و شاید فراسختارگرایی، بوردیو خواهان آنست که نقش کنشگر اجتماعی در ساختن معنا حفظ شود.
در حالیکه متفکران فراسختارگرا بر سر این مسئله که چیزی به نام ”خود“ وجود ندارد ، موافقند بوردیو هرگز نمیخواهد ”خود“ را کنار بگذارد در حالیکه عامل همچنان باقی باشد. از نظر بوردیو عامل اجتماعی یک عامل دومین در تحلیل نیست بلکه یکی از عناصر اصلی تحقیق است که در فهم شرایط معنادار عرصه اجتماعی لازم و ضروری است.
البته بوردیو شباهتهای نیز با فراساختارگرایان دارد. ضدیتهای دوگانه نقدی است بر فهم بوردیو از طبیعت ثانویه که حول ضدیتهای دووجهی فهم ساختار و به همان روال کنش ساخته میشود. از نظر بوردیو معنا و حقیقت جهانی و غیرتاریخی نیست. بلکه به شیوهی تاریخی تولید میشود و تنها زمانی میتواند جهان شمول باشد که شرایط ساختن آن جهانی باشد. علاوه بر این ،مولف در یک اوضاع و احوال اجتماعی که تا اندازهی طبیعت ثاثویه مولفان را تعیین میکند، پرورش مییابد. با این وجود، مولف، به هیچ وجه در کارش عاملیت را به خوبی مورد استفاده قرار نمیدهد.
اثر صرفاً تولید محیط اجتماعی نیست، بلکه در بردارنده منشی است که در آن مولف در یک فضای امکانیِ از نظر اجتماعی ساختار یافته به سر میبرد. در حالیکه اثر در ساختارهای طبیعت ثانویه و عرصه ساخته شده است، به هیچ وجه بر طبق کنشهای معنادار مولف ساخته نشده است.بوردیو آرزو دارد که ساختارگرایی و پدیدارشناسی را با هم ترکیب کند و پلی میان عینیتگرایی و ذهنیت گرایی ایجاد نماید. در انجام چنین کاری او تلاش میکند که تعادلی میان ساختارهای عینی جامعه و عاملان اجتماعی درون ان برقرار سازد. او خیمه های ساختارگرایی و فراساختار گرایی را نمیپذیرد. به بیان دقیقتر او خود را یک ساختارگرایی تکوینی میداند تا جاییکه تلاش میکند ایجاد تاریخی ساختارهای اجتماعی را از طریق شرایط عینی اجتماعی و کنشهای معنادار و شیوههای سکونتی عاملان، درک کند.
میراث
روزنامهی گاردین در آگاهی در گذشت پیربوردیو نوشت که: "به دلایل بسیاری، بوردیو پیشرو روشنفکران حال حاضر فرانسه بود ... متفکری هم رتبه با فوکو، بارت و لاکان“. آثار بوردیو به دوازده زبان ترجمه شده و بر تمامی حوزه های علوم اجتماعی و انسانی تاثیرگذاشته است. بعضی از آثار او نه تنها در جامعهشناسی بلکه در مردمشناسی، آموزش و پرورش ومطالعات فرهنگی کلاسیک از ارزش فراوانی بر خودار است.
از نظر بوردیو، جامعهشناسی نوعی تلاش رزمی برای نشان دادن ساختارهای نیاندیشیده ی است که در زیر کنشهای شناختی و اشارهی عاملان اجتماعی قرار دارد. در نظر او جامعهشناسی همچون ابزار نبرد خشونت نمادین است و عرصههای پنهانی را آشکار میکند که در آن افراد میتوانند آزاد باشند.کارهای بوردیو همچنان اثر بخش باقی مانده است و جامعهشناسانی مثل لویس واکانت اصرار دارند تا اصول نظری و روششناختی بوردیو را در کارهایشان به کار ببرند و آنچه را که بوردیو مشاهدهی مشارکتی و واکانت جامعهشناسی جسمانی مینامد، عملی سازند.
منابع
· http://en.wikipedia.org/wiki/Pierre_Bourdieu
· http://mcs.sagepub.com/content/28/2/211.full.pdf+html
· http://keramatollahrasekh.blogfa.com/post-44.aspx
· http://www.torghabehonline.com/news/detail.asp?id=4446
· http://www.ollion.net/courses/PBST09/
· http://www.analitica.com/bitblioteca/bourdieu/
· http://www.socialcapital-foundation.org/TSCF/Pierre Bourdieu.html