آکادمی روابط عمومی

وابسته به دانشگاه فرهنگ و هنر کرمانشاه

آکادمی روابط عمومی

وابسته به دانشگاه فرهنگ و هنر کرمانشاه

نظریه های جامعه شناسی جلسه پنجم

نکته: بلومر: آمریکایی – جامعه شناسی را نجات داد.

دورکیم فرانسوی است، بنیانگذار مکتب جامعه شناسی در فرانسه محسوب میشود. اغلب او را پدر جامعه شناسی کارکردی می نامند. در جامعه ای زندگی می کرده که رنسانس را پشت سر گذاشته، یعنی تفکر علمی و اعتقاد و کشف کنترل طبیعت و بهره گیری از آن در جهت بهبود زندگی، انقلاب صنعتی اتفاق افتاده ، کار با ماشین، توسعه صنایع، گسترش شهرنشینی و همچنین تحولات اجتماعی از جمله انقلاب کبیر فرانسه اتفاق افتاده، تغییر شکل خانواده، تغییر نظام آموزش، تغییر اعتقادات، برخورد با جنگ جهانی اول و عواقب آن، مسئله نظم را برای دورکیم مطرح کرده است. دورکیم به فکر می افتد که شیرازه نظام اجتماعی چیست و بر چه اساس می توانیم انسان ها و واحد های اجتماعی را با هم پیوند دهیم و چرا اینها از هم پاشیده میشوند.

نمونه سوال امتحان: چه عواملی موضوع نظم را برای دورکیم مطرح کرد؟

دورکیم در خانواده ای یهودی در فرانسه متولد شد. خانواده پدری او از فقهای کلیمی بودند و خود دورکیم به طبع پدرش میخواست فقیه شود، لذا زبان عبری را می آموزد ولی در عمل رویگردان میشود. هوش و استعداد و تفکر حقیقی داشت که او را به سوی جامعه شناسی هدایت کرد و او را در زمره صاحب نظران قرار داد.

 

آثار او عبارتند از:

تقسیم کار اجتماعی در جامعه

قواعد روش شناختی

خودکشی

مطالعه ای در جامعه شناسی جامعه گرا (ساخت گرا –علمی گرا)

صور ابتدای دینی

جامعه شناسی فلسفی

دورکیم یک جامعه شناس ساخت گرا بوده است. به نظر دورکیم جامعه و حیات اجتماعی، واقعیتی مقدم بر افراد است. یعنی افراد یا اجزا برای تشکیل یک جامعه لازم اند ولی کافی نیستند.زیرا جامعه کلیتی متمایز و نسبتا مستقل از افراد است، بنابراین ویژگی های جامعه به عنوان یک هویت متمایز و متفاوت از ویژگی های تک تک افراد است. پس جامعه خصوصیاتی دارد که متمایز از خصوصیات تک تک افراد است. بنابراین دولت، دین، قشر بندی، نابرابری، آموزش و پرورش و ... واقعیاتی هستند زاییده زندگی اجتماعی. دورکیم این پدیده ها را مطرح میکند و به نظر او واقعیات اجتماعی صفاتی دارد:


1.مستقل از افراد است: یعنی قانونمندی تغییر اینها تابع اراده فردی نیست (ماهیت اجتماعی)

2.این واقعیت ها بر افراد تحمیل می شود: بنابراین ما در هر شرایطی قرار میگیریم به مقدار زیادی تحت تاثیر آن شرایط قرار داریم. یعنی حالتی جبری دارند. اینها عینی هستند یعنی واقعیتی بیرونی دارند. فرد در درون اینها قرار دارد.یعنی قبل از دولت، دین و فرهنگ وجود دارد. بنابراین اینها به سان اشیا قابل مطالعه و شناخت هستند.

3.سنبل واقعیت های اجتماعی از نظر دورکیم وجدان جمعی است: وجدان جمعی تبلور احساسات، افکار و ارزشهای مشترکی است که افراد در آن سهیم هستند و تحت تاثیر آن قرار دارند.در واقع میانگین وجدان فردی است، نه مجموعه وجدان های تک تک افراد. دورکیم میگوید: هدف جامعه شناسی مطالعه همین واقعیت های اجتماعی است، نه مسائل فردی. جامعه شناس باید واقعیتهایی را مطالعه کند که عینی باشند مانند شی. این واقعیت های اجتماعی میتواند یک امر جاری یا یک امر ثابت و ساختاری باشد.

 

روش مطالعه دورکیم:

دورکیم میگوید نمیتوانیم به روش آزمایشی عمل کنیم. به جای آن باید از روش تطبیقی استفاده کنیم. در مسائل اجتماعی دخل و تصرف در اختیار ما نیست، پس مطالعه تطبیقی را پیشنهاد میدهد و واقعیت ها را با واقعیت دیگری میسنجد. مثال: دورکیم میگوید اسلام را در مکانهای مختلف تطبیق بدهیم.(مقایسه ای)

دورکیم معتقد است که نظم اجتماعی در یک جامعه ابتدایی از نوع نظم بر وجدان جمعی است که مبتنی بر عامل جبر گروهی میباشد. در این جامعه، اجتماع بر فرد غالب است و شخص هویت فردی ندارد. مجازات بیشتر جنبه کیفری دارد و به نفع وجدان گروهی صورت میگیرد و فرد به خاطر وجدان جمعی تنبیه میشود. به لحاظ آداب و رسوم بر فرد غالب است که در بحث مذهب این موضوع جدی تر است.

تقسیم کار به شکل ابتدایی، نوآوری بسیار مشکل و تغییرات اجتماعی بسیار ناچیز است. این افراد بر اساس افکار و احساسات مشترک بهم پیوند و وصل میشوند. دورکیم میگوید برای اینکه اینها را بهم پیوند دهیم، باید احساسات و افکار مشترک را تحریک کنیم. وقتی جامعه تحریک شد، جامعه تحرک پیدا میکند و تقسیم کار به وجود میاید. در اینجا تفاوت پذیری بروز میکند. مثل اجزای بدن که هر عضو وظیفه دارد که مکمل اجزا است. یعنی در این جمع اگر یکی کارش را انجام ندهد،جامعه متوجه شده و نقض در سیستم به وجود میاید. پس اینان با تعهدات متقابل به هم کار میکنند و وابستگی متقابل اجزا به هم، در قالب کل ظهور میکند.

دورکیم میگوید: اگر در جامعه صنعتی نظری داشته باشیم، بحث نظر بر اساس تفاوت پذیری است. در جامعه صنعتی وجدان جمعی ضعیف است و تغییر و تحول و سنت شکنی زیاد میشود. در جامعه ابتدایی ما باید بر وجدان جمعی تاکید کنیم که ما را به تشابه پذیری هدایت میکند ولی در جامعه صنعتی باید بر تفاوت پذیری تاکید نماییم.

 

نوع و میزان جرم از نظر دورکیم:

دورکیم جرم فرد را مطالعه نمیکند ولی نوع و میزان جرم را به عنوان پدیده اجتماعی مطالعه میکند. به نظر وی هر عملی که وجدان جمعی را جریحه دار کند، جرم است. اگر وجدان جمعی جریحه دار نشد، جرم نیست. از نظر دورکیم منشاء جرم اجتماعی است. نوع جرم و میزان مجازاتی که برای جرم تعیین میشود بستگی به شدت احساسات جمعی و واکنش علیه آن دارد.

دورکیم میگوید: در جامعه ابتدایی نوع و میزان جرم با جامعه صنعتی فرق دارد. در جوامع ابتدایی، بیشتر جرم از نوع ارزشی است و مجازات جنبه کیفری دارد. ولی در جامعه صنعتی مجازات ها بیشتر جنبه مدنی دارند و بیشتر مجازات ها بیشتر جنبه پیشگیری دارند. در مجموع میزان مجازات بستگی به میزان وجدان جمعی دارد.

 

نکات منفی دیدگاه دورکیم:

1. بیشتر نظم گراست - به تفاوت ها و نابرابری ها توجه نکرده است.

2.    جامعه گراست – یعنی فرد را نادیده گرفته است.

3.    بر وجدان جمعی و اثرات آن زیاد تاکید کرده است.

ولی با این حال فکر دورکیم هنوز کاربرد فراوان دارد. به خصوص در بحث نظم اجتماعی.

 

تئوری خودکشی دورکیم:

خودکشی یک کوشش آگاهانه است که فرد آگاهانه برای از بین بردن خود انجام میدهد. دورکیم نوع خودکشی را بررسی  میکند به عنوان یک واقعیت اجتماعی همانند شی خودکشی را با سایر واقعیت های اجتماعی با همبستگی و میزان همبستگی اجتماعی تطبیق میدهد.


انواع خودکشی:

 

1.خودکشی خودخواهانه: وقتی رخ میدهد که فرد رابطه ضعیفی بین خود و جامعه احساس می کند و به قول دورکیم از تقسیم کار اجتماعی خارج شده باشد و فشارهای اجتماعی نمیتوانند او را علیه رفتار خود، ویران گرایانه تحت تاثیر قرار دهند.

2.خودکشی دگرخواهانه: در این نوع خودکشی فرد وظیفه اخلاقی عمیقی را در خود احساس میکند و علاقمند میشود خود را فدای دیگران کند.فرد عضوی جدا ناپذیر از گروه است و چنان تحلیل رفته (در جمع) که هر عاملی بخواهد همبستگی او را قطع کند، ترجیح میدهد خود را فدا سازد و همبستگی اش را از دست ندهد.

3.خودکشی سرنوشت گرایانه: وقتی که فرد احساس میکند کنترلی بر سرنوشت خود ندارد و به طور کل فرد قادر به تحت تاثیر قرار دادن محیط اجتماعی خود نباشد و احساس کند به بی قدرتی مطلق رسیده و چیزی از خودش ندارد که ناشی از فشار و جبر اجتماعی است.

4. خودکشی نابهنجار (آنومی): اگر جامعه تغییر کند  و کنترل از بین برود و فرد احساس عدم کنترل از بیرون کند و احساس نماید که همبستگی اش با جامعه قطع شده است و حمایتی ندارد و در حالتی برزخی قرار دارد، دست به خودکشی میزند. مثال: اگر در جامعه ای بحرانی ناشی از انقلاب به وجود آید، وضع گذشته زیر سوال میرود و آینده هم معلوم نیست. یک نوع بلاتکلیفی حادث میشود و فرد دست به خودکشی میزند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد